دستم رو انداختم دور گردنش . نگاهم را به نگاهش دوختم و تا عمق وجودش را خواندم
گریه میکرد و من نمی خواستم با اشکهای خودم غم درونیش را بیشتر کنم نصیحتش کردم و از روزگار و بی وفایی هاش گفتم . خلاصه آرومش کردم و ازش خداحافظی کردم . به چند دقیقه نکشید که تمام غم غصه های او رو در وجودم حس کردم . از اون موقع تا حالا فقط اشک میریزم . دیگه اشکهای من سیلی از خودش ساخته و خوشحالم که این سیل تمام غمهای دوستانم رو با خودش برد . همه رو یکجا از من گرفت و برد
هم اون آروم شد . هم من
....کاش
خوشگله نوشته هات خیلی خیلی قشنگند امیدوارم در تمام مراحل زندگی موفق و پیروز باشی
مردانی که خطاهای کوجک همسرشان را نمی بخشند,ازفضیلت های بزرک انان نیز محروم می مانند
قناری به من ایمیل بزن کارت دارم
ببخشیدکه این مطلب را اشتباه نوشته بودم:دوستت دارم ودانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم من واقعا از وبلاگتون لذت بردم واز صمیم قلب برایتان آرزوی موفقیت دارم