یک روز صبح کوهنورد جوانی برای کسب نام ، تصمیم گرفت که به تنهایی از یک کوه مرتفع بالا بره وسایل و لوازم ایمنی رو برمیداره و به پای کوه میره و شروع به بالا رفتن از کوه میکنه
آنقدر بالا رفت و رفت که دیگه هوای تاریک شد و تو اون هوای مه گرفته و تاریک تقریبا جایی رو نمی دید ، ولی بازم به راهش ادامه داد ، که در همین سنگ زیر پاش شل شد و جوان سقوط کرد
در هنگام سقوط تمام زندگیش ، تمام کارهای خوب و بدش از نظرش عبور می کرد
احساس وحشت و احساس بلعیده شدن توسط زمین توانایی انجام هر کاری رو برای نجات خودش از اون گرفته بود..
در همان حال فریاد زد: خدایا کمکم کن
ناگهان طنابی که دور کمرش بسته شده بود محکم شد و اون بین زمین و آسمان معلق موند.
ندایی از آسمان بر آمد: بندهء من ، آیا تو باور داری که من میتوانم به تو کمک کنم؟
جوان گفت: بله خوب،تو خدایی ، تو قادری ، حتما می تونی منو نجات بدی..!!
باز ندا آمد : اگر به قدرت من ایمان داری ، طنابی که به دور کمرت بسته شده را باز کن
جوان اندکی تامل کرد ، بعد با تمام وجود محکم از طناب چسبید
صبح روز بعد گروه امداد کوهستان ، جوان یخ زده ای را-که با دو دست ازطنابی که به او بسته شده بود محکم چسبیده بود- پیدا کردند ، در حالی که تنها یک متر با زمین فاصله داشت
سلام
دوست گرامی لینک شمارو در سایتم قرار دادم ممنون میشم شما هم لینک من رو قرار دهید.
سلام...
هنوز وقت نکردم همه ی بلاگتون رو بخونم اما... تا همین اندازه که یه نگاه انداختم... باید بگم از صمیم قلب خوشحال شدم. براتون آرزوی خوشبختی می کنم. بعد کامل می خونم
به کلبه ی منم سر بزنید. خوشجالم می کنید.
دعا کنید ما هم به مرحله ی نهائی رسیدنمون برسیم
در ضمن لینکتون رو هم با اجازه گذاشتم.
شاد باشید
سلام داستان جالبی بود
خداییش بگم؟
من اگر جای اون بودم طناب رو ول می کردم
چون خیلی به خدا و معجزه اعتقاد دارم
سلام
مرسی از اینکه خبرم کردی که آپ کردی
دوست داری بدونی من کدوم رو انتخاب می کردم؟؟؟
راستشو بخوای دوست نداشتم به جای اون مرد بودم اصلا....
که بخوام تصمیم بگیرم این چنین تصمیمی....
حرفام گنگه نه؟؟؟
سبز و شاد باشی
فعلا....
عشق، تصمیم قشنگی ست، بیا عاشق شو
نه اگر قلب تو سنگی ست، بیا عاشق شو
***********
آسمان زیر پروبال نگاهت آبی ست
شوق پرواز تو رنگی ست، بیا عاشق شو
-----------------
سلام.
بابا ایول به عشقتون.
همیشه عاشق بمونید . باور کنید نمیدونین چه نعمتی رو دارین.عشق چیزی نیست که هر کسی بتونه به دست بیاره.
آسمانی باشید...
سلام خیلی جالب بود من دوست نداشتم جای اون بودم ولی اگه همچین اتفاقی میفتاد طناب رو ول میکردم چون از مرگم نمیترسم موفق باشی خیلی مطالبت باحاله خداحافظ
سلام
متن جالبی بود
من اگر بودم قطعا طناب را باز میکردم. شاید جالب باشه بدونید من توی زندگیم از این طناب ها زیاد باز کردم و نتیجه اش را دیدم.
همین بس که پاسپورت و مدارکم آماده بود اما به دلیلی مشابه ندای آسمانی پروازم را کنسل کردم و الان خدا را شکر میکنم به خاطر نعمت هایی که به من داده و لایقش نبودم و چیزهایی که به من نداده و صلاحم نبوده
شاد باشید
سلام
من اگه بودم حتما ول می کردم حتی اگه یک درصد به خدا اعتقاد داشتم
اون طناب دیر یا زود پاره می شد اما خدا همیشه هست
من آپن و منتظر قدم های پراحساست
بای
سلام
اومدم بگم مثل همیشه زیبا بود
سلام
امیدوارم که حالتون خوب باشه
می خواستم بگم که من آپم خوشحال میشم سر بزنین
البته که منتظر نظرتون هم هستم
منتظرم نذارین
سبز و شاد باشین
***فعلا***
من خیلی شازده کوچولو رو دوست دارم
سلام
متاسفانه خیلیها تو زندگی اینجوری هستند آنقدر به دنیا علاقه دارند که حتی به خدای خودشون هم اعتماد ندارند.
سلام
من واقعا نمی دونم چی کار میکردم...
سلام دوست من
بسیار جالب و زیبا نگاشتی
من یه مقدار دیر رسیدم
سلام ...ممنون که همیشه یادم می کنی
بسیار مطلب زیبا یی بود ...
اگه من جای اون بودم اول یه نگاهی به دورو برم مینداختم و بعد طناب رو رها می کردم . ولی اگه مطمئن بودم که اون صدا ،صدای کیه بدون اینکه دوروبرم رو نگاه کنم و با اطمینان کامل طنابو رها می کردم
سلام با معرفت
دیگه آپ می کنی خبر نمیدی؟
جای نظراتت توی پستم خالیه