
چی می شد اگر بهش میگفتی دوستش داری ؟ چرا برای همه چیز اینقدر قید و شرط میگذاری؟ مگه نمی بینی که چشماش منتظر شنیدن این جمله از لبهای تو است؟ مگه نمی بینی که برات هر کاری میکنه؟ مگه نمی بینی که خودشو به خاطر تو به آب و آتیش میزنه ؟ مگه وقتی این کارهارا برات میکرد قید و شرط گذاشته بود ؟ هیچ فکر کردی که اگر دوستت نداشت هیچ وقت این کارهارا نمی کرد؟ شایدم تقصیر اون است که داره به حرف دلش گوش میکنه
پس چرا ساکتی؟ هنوز هم داری فکر میکنی که اگر بهش بگی دوستش داری برات دردسر میشه؟ پس چرا با کسی دوست شدی که میترسی بهش بگی دوستش داری ... دفعه آخرت باشه ... قلب آدمها که توپ نیست باهاش بازی میکنی. هی قلش میدی این و و اون ور..یادت باشه هر کاری که با اون میکنیی یکی دیگه هم به سر تو میاره !! ندیدی این چرخه بینهایت را که چطور روابط بین آدمها زنجیروار تکرار میشه...پس منتظر روزی باش که چشمت به تمنای یک " دوستت دارم ! "به لبهای دیگری خشک بشه
یه دفه مثه یه شمع داشتی خاموش می شدی
اگه پروانه نبود تو فراموش می شدی
آره پروانه شدم که پرام سوخته شه
تا آتیش دله تو به دلم دوخته شه
چه بسوزه پر و بالم چه راحت بشه خیالم
دارم از تو می نویسم تو که غم داره نگاهت
فریاد می زنم
من چهره ام گرفته
من قایقم نشته به خاکی
دوست دارم فریاد بزنم
عزیزم
قلب من رو به تو پرواز می کند
اما فریادم را شکستی در گلو
چه زیبا بود اگر برای یک بار هم شده انعکاسش را در قلبم می شنیدم
پس منتطر چی هستی ؟؟؟؟
همیشه مهربان
دل من برد بدان زلف پر از حلقه و خم ..........
ای داد بی داد
سلام به شما دوستان عزیز
خسته نباشین
وبتون عالیه
اگه سری به من هم بزنین خوشحال میشم
سلام منم اپ کردم ...سر بزن خوشحال میشم ... وبت زیبا شده ..موفق باشی
سلام
از احظور سبزتون در وبلاگم متشکرم .
امیدوارم همیشه عاشق و خرم باشی.
سلام
شمیلا مگه قرار نبود زنگ بزنی
من اومدم تهران
الان برگشتم.........
گفتم تو در هر صورت زنگ میزنی.......
اونجا هم دسترسی به نت نداشتم.
راست مییگی من باید خبر میدادم
سلام دووست عزیز واقعا عالی بود موفق باشی خوشحال میشم تبادل لینک کنیم
سلام شمیلای عزیز
شرمنده ام که دیر اومدم
به بزرگیه خودت ببخش
خیلی قشنگ بود واقعا عالی بود
امیدوارم همیشه عاشق بمانی و به عشقت برسی
راستی من ای دیمو میدم تو قسمت ایمیل
منتظرت هستم
بوسسسس
زندگی یعنی چکیدن همچو شمع از گرمی عشق ... زندگی یعنی لطافت گم شدن در نرمی عشق
زندگی یعنی دویدن بی امان در وادی عشق ... رفتن و آخر رسیدن بر در آبادی عشق
میتوان هر لحظه هر جا عاشق و دلداده بودن ... پر غرور چون آبشاران بودن اما ساده بودن
میشود اندوه شب را از نگاه صبح فهمید یا به وقت ریزش اشک شادی بگذشته را دید
میتوان در گریهء ابر با خیال غنچه خوش بود زایش آینده را در هر خزانی دید و آسود
سلام شمیلا جان خیلی زیبا مینویسی این آپت هم خیلی زیبا بود واقعا حق داری این چرخه می چرخه وکاش کسی که نمیتونه کسی و دوست داشته باشه هیچوقت طرفش رو امیدوار نگه نداره
توی یکی از این هزار شب وقتی سرت رو بلند میکنی می بینی بین میلیونه
ستاره یکی از اون ستاره های خیلی قشنگ و فروزان نظرت رو به به
خودش جلب می کنه.
بعد از اون شب هر شب سرت رو بلند می کنی و اون ستاره رو اونقدر تماشا
می کنی تا بالاخره به خواب می ری.
اما یک شب که سرت رو رو به آسمون بلند میکنی دیگه هیچ اثری از
اون ستاره نیست.
اون موقعی است که تموم غمای دنیا
هری میریزه تو دلت.
بعد از اون شب تا مدتها دیگه سرت رو رو به آسمون بلند نمی کنی
سلام دوست عزیز دوست خیلی یبا مینویسی موفق باشی من لینک شما رو گذاشتم منتظرت هستم
... خیلی عالی بود ... امید وارم ستارت توی خوابت نمونه و به بیداری پیداش کنی
خیلی قشنگ بود حمید آقا امید وارم ستارت توخوابت نمونه و تو بیداری ببینیش باز . شاید ستارت هم شبا پشت پنجره منتظره دیدن تو باشه تو آسمون منتظرش نذار
سلام خیلی وب خوبی داری
موفق باشی