دلم خیلی گرفته

امشب دیگر ماه هم نیست که به حرفهایم گوش کند. چقدر سخت است وقتی نمی توانی از دردت برای کسی صحبت کنی. تنها می توان در خیالات گم شد که آن هم از قراری ممنوع است که مبادا این خیالات همه چیز را خراب کند. پس باید چه کرد. آب هم یک جا بماند می گندد چه برسد به نگرانی های من. با چه کسی باید حرف زد؟ اصلا چه کسی آن را می فهمد؟ چه کسی روی زخمت مرحم می گذارد؟ نه اینجا هیچ کس نیست. نه غمت را کسی می بیند، نه شادیت را. چقدر دلم گرفته. چقدر دلم تنگ است. ماهم که برگشت همه چیز را به او می گویم. او همیشه گونه هایم را می بوست و می گوید: صبر

حالا که رسیدم اینجا، پر قصه برا گفتن
پر نیاز تو برای، آه کشیدن و شنفتن
تو رو با خودم غریبه، از غمم جدا می بینم
خودمو پر از ترانه، تو رو بی صدا می بینم

وای اینقد دلم گرفته دارم خفه می شم
اگه اون بود نمی ذاشت حال من اینجوری باشه

تو ...

شعر چشمانت سرودنی نیست بارها خواسته ام در وصفت چیزی بگویم  اما زبانم یاری نمی کند مهربانی که در تو دیده ام  و صداقتی که در چشمانت موج می زند هیچ کجا سراغ ندارم هیچ آینه ای تو را آنگونه که هستی نشان نمی دهد فقط من می دانم تو کیستی و همین کافیست برای یک عمر با تو ماندن ...
میخواهم ده شاخه گل برای تو بخرم ٬ نه طبیعی و یک مصنوعی و تو را تا زمانی دوست دارم که آخرین گل پژمرده شود

(: سالگرد ازدواجمون مبارک :)

سومین سالگرد ازدواجمون مبارک
 
سومین سالگرد ازدواجمون فرداست درست روز ۱۲ آبان....

انگار همین دیروز بود، اون روز پر از شادی پر از نشاط پر از هیاهو و پر از گل. چه شبی بود اون شبی که من و تو مال هم شدیم و امروز بعد از گذشت ۳ سال عشق و علاقم نسبت به تو هزاران برابر شده دیگه طاقت حتی یک روز دوریتم ندارم.

عزیزکم، عشق همیشگیم ، بینهایت دوست دارم و از خدا می خوام که سالیان سال، عاشقانه این روز رو در کنار هم شاداب و سلامت جشن بگیریم. ۳ سال را با تمام خاطرات خوش سفرهای خاطره انگیز حوادث غیر مترقبه تغییرات کاری گذروندیم . هر چه بود کفه مثبتش سنگین تر از منفی اش بود . همسرم رو دوست دارم برای اینکه در بدترین شرایط همیشه پشتیبانم بوده و با روحیه شاد و لبی خندان استرس های زندگی را برام قابل تحمل می کنه . معنی اش این نیست که همسرم خوبی های دیگه ای نداره بلکه این قسمت اش برای من از بقیه موارد ارزشمند تره . مثل بیشتر وبلاگی ها همسرم هم وبلاگ منو هر وقت که اپ دیت کنم می خونه اینها رو برای اون ننوشتم برای خودم نوشتم که یادم بمونه در شروع چهارمین سال زندگی مشترکمون چقدر ازش راضی بودم