تفاوت میان عشق و دوست داشتن

 

عشق در لحظه پد ید می آید.دوست داشتن در امتداد زمان
این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است
عشق معیارها را در هم میریزد.دوست داشتن بر پایه ی معیارها بنا می شود
عشق ناگهان وناخواسته شعله می کشد.دوست داشتن از شناختن و خواستن سر چشمه می گیرد
عشق قانون نمی شناسد.دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی است
عشق فوران می کند چون آتشفشان وشره می کشد چون آبشاری عظیم.دوست داشتن جاری می شودچون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم
عشق ویران کردن خویشتن است.دوست داشتن ساختنی عظیم
عشق دق الباب نمی کند/مودب نیست/حرف شنو نیست/درس خوانده نیست/درویش نیست/حسابگر نیست/مطیع نیست/
عشق دیواررا باور نمی کند/کوه را باور نمی کند/زخم دهان باز کرده را باور نمی کند/مرگ را باور نمی کند/
عشق در وهله پیدایی دوست داشتن را نفی می کند. نادیده می گیرد. پس می زند. له می کند. می گذرد
دوست داشتن نیز نا گزیر در امتداد زمان عشق را دود می کند به آسمان می فرستدوچون خاطره ای حرام فرشته نگهبانی بر آن می گمارد
عشق سحر است.دوست داشتن باطل السحر
عشق و دوست داشتن از پی هم می آیند.اما هرگز در یک خانه منزل نمی کنند
میان عشق و دوست داشتن هیچ نقطه ی مشترکی نیست.از دوست داشتن به عشق می توان رسیدواز عشق به دوست داشتن.اما به هر حال این حرکت از خود به خود نیست.از نوعی به نوعی است.از خمیره ای به خمیره ای ...و فاصله ای ست ابدی میان عشق و دوست داشتن که برای پیمودن این فاصله یا باید پرید یا باید فرو چکید

اگر فکر می کنی



اگر فکر می کنی که رفتنت باعث شکستنم می شود

اگر فکر می کنی که از پس رفتنت اشک می ریزم

اگر فکر می کنی که با نبودنت لحظه هایم خالی می شوند

اگر فکر می کنی که هر لحظه دلم برای بوسه هایت تنگ می شود

اگر فکر می کنی که بی تو می میرم

بسیار درست فکر کرده ای

خب تو که می دانی نبودنت را تاب نمی آورم

...پس بمان

حرف هایی که بچه ها به خدا گفتند



خدای عزیز! فکر نمی کردم که نارنجی و ارغوانی به هم بیاد؛تا وقتی که غروب خورشیدی رو که ۳شنبه ساخته بودی دیدم؛ دستت درد نکنه

خدایا! ادمای بد به نوح می خندیدند و می گفتند؛ تو احمقی که در زمین خشک کشتی می سازی اما اون خیلی باهوش بود ؛ چون شیفته تو بود. این همون کاریه که من می خوام بکنم

ما تو کتابا خووندیم ادیسون روشنایی رو اختراع کرد؛ اما توی مدرسه دینی می گن تو این کارو کردی.پس شرط می بندم که ادیسون فکر تو رو دزدیده

خدای عزیز شرط می بندم که بری تو خیلی سخته که به همه ی آدم ها در همه ی دنیا عشق بورزی؛ ما یک خانواده ۴ هستیم ؛ولی من نمی توانم این کارو بکنم

خدای عزیز اگر ۱شنبه توی کلیسا رو نگاه کنی بهت کفشای جدیدمو نشون میدم

خدای عزیز شاید اگر هابیل و قابیل هر کدوم ۱ اتاق خواب جداگانه داشتن همدیگرو نمی کشتند

اقای خدای عزیز! دلم می خواست ادما رو ا جوری می ساختی که اسون تیکه پاره نشن .من تا حالا ۳ جای بخیه و ۱ جای زخم دارم

چرا تو سالهای قبل معجزه می فرستادی اما دیگه هیچ معجزه ای نمی فرستی

روزهایی که تو میری تعطیلات؛چه کسی جات کار می کنه

خدایا نگران من نباش ؛من همیشه ۲ طرفه خیابانو نگاه می کنم