زندگی !!! ؟

میزی برای کار

کاری برای تخت

تختی برای خواب

خوابی برای جان

جانی برای مرگ

مرگی برای یاد

یادی برای سنگ

این بود زندگی؟؟

کجا زندگی می کنیم؟

این عکس ها تنها نمونه های کوچکی از واقعیت بسیار کثیفی است به نام زیستن در نظم کنونی

این عکس ها تنها تکه های کوچکی است از لجن زاری که نظم و سیستم نابرابر به ما تحمیل کرده اند

از زمانی که این عکس ها را دیده ام!  دیگر هیچ چیز ناراحتم نمی کند. در یک شو ک به سر می برم

سرمایه داری جهانی تنها نیویورک و دبی نیست

 سرمایه داری جهانی تنها فروشگاه های شیک و رستوران های با کلاس نیست

 سرمایه داری جهانی تنها اوج لذت در کوهستان قدرت نیست

 سرمایه داری جهانی این عکس هاست

 سرمایه داری جهانی را از روی این عکس ها باید شناخت نه از روی سخنان پر زرق و برق لیبرال دموکراسی

نمی دانم آیا تا انتها این سرنوشت محتوم زندگی بشری ماست؟ آیا راهی برای تغییر آن وجود دارد؟

من اما همچنان امید دارم و آرمان دارم که بتوان تغییری داد! این وضع را لااقل اندکی تکان داد

شکست های اجتماعی و عاطفی و مالی ام در جلوی این عکس ها همچون دود سیگارم بی اساس و پایه و غیر مهم می نمایاند

!دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست

!خیلی داغون تر از این حرفام که بتوانم حرف دیگری بزنم

شما هم نگاهی بیاندازید شاید اندکی تکان خوردیم

تنها

 
 تنهایی با غم گوشه ای نشسته بود. او همیشه تنها بود. تنها رفیق او ناراحتی بود که دلداری اش نمی داد بلکه بر تنهایی اش می افزود. پیش همه ی احساس ها رفت. از غرور خواست که همدمش باشد. غرور گفت: حیف از من که با آدمی چون تو همدم باشم! از خشم خواست، اما با نگاه خشم جا رفت و او را ترک کرد. از ثروت خواست اما او آن قدر غرق شمردن پول هایش بود که صدای تنهایی را نشنید. از شادی خواست، اما شادی گفت: من تنها وقتی همدم تو می شوم که قلبا شاد و خوشحال باشی. با غمی که تو داری چگونه می توانم همدمت باشم؟ تا این که تنهایی به باغی از گل های رز رسید. با دوست جدایی ناپذیرش غم آنجا نشست و گریست. وقتی سرش را بلند کرد چیزی را دید که باورش نمی شد: عشق با لبخندی رو به رویش ایستاده بود. و تنهایی دیگر تنها نبود