بدون هیچ دلیلی دلم گرفته

بدون هیچ دلیلی دلم گرفته .

 نمیدونم چرا ..ولی همینطوری اشکام سرازیر میشه

فکر کنم پاک دیوانه شدم هر چی فکر میکنم هیچ دلیلی پیدا نمی کنم

 ولی فقط میدونم که ته ته دلم غمگینم 

حالا از چی برای خودم مبهم مونده

نمیدونم چرا احساس میکنم توی دلم کلی غمه.

 آنقدر غمش زیاد که حتی نمیتونه جلوی اشکاشو بگیره

درست شدم مثل آدمهای ماتم زده که انگار کسی رو از دست دادن

  ولی هر چی به دلم روجوع می کنم هیچ جوابی بهم نمیده

فکر کنم خودش هم نمیدونه چه مرگش شده

حد نهائی یک احساس

هیچ وقت حد نهائی یک احساس رو نگوئید . چون خیلی زود تموم میشه
آیا بهترنیست که همیشه برای گفتن احساساتمون بدهکار باشیم
یعنی همیشه مقداری از احساسات زیبایمان را برای لحظاتی نو و جدید نگاه داریم
من تو را خیلی خیلی ..نه به اندازه دنیا
نه به عدد ستارگان .. نه بیشتر از جانم دوست دارم
این جمله بالا یکی از زیباترین کلمات درون ماست
.. اما برای فردا چه بگوئیم ؟ پس فردا چی ؟
بهتر نیست با نظام طبیعت جلو برویم
آهسته .. روان و مناسب

راه عشق

 

وقتی خواستم به راه عشق برم گفتن گناه است
وقتی به راستی سخن گفتم . گفتن دروغ است
وقتی به ستایش رو اوردم گفتن خرافاتیست
وقتی گریستم گفتن کودکانست
وقتی خندیدم گفتن دیوانه است
حالا که هیچی نمی گم میگن عاشقه
---------------------------
پرسید : بخاطر کی زنده هستی ؟
با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم و بگم " بخاطر تو "
بهش گفتم : " بخاطر هیچکس "
پرسید پس به خاطر چی زنده هستی ؟
با اینکه دلم داد می زد " بخاطر دل تو "
با یه بقض غمگین گفتم " بخاطر هیچکس "
ازش پرسیدم تو بخاط چی زنده هستی ؟
در حالی که اشک تو چشماش جمع شده بود گفت : بخاطر کسی که بخاطر هیچ زنده است