می دونی...

دیشب تمام ستاره های پشت پنجرمو با دستم خاموش کردم
یه کم داغ بود ولی حس نکردم چون توماه را به خانه ات برده بودی
---------------------
نه می تونم خود مو از تو پس بگیرم...نه تورو پس بدم
زندگی بدون انتظار کشیدن چیزی هولناکه و سخت
خوشبختی ها منصفانه تقسیم نشده اند
چطور میشه دست از گذشته برداشت؟؟
الان فقط دو تا حس دارم...
اول اینکه خیلی خسته ام
دوم اینکه دلم واسه پسر خوشگلم تنگ شده
---------------------------
کاش در دنیا سه چیز وجود نداشت
غرور / عشق / دروغ
اون وقت کسی از روی غرور برای عشق دروغ نمی گفت
-------------------
اگر روزی دلت خواست گریه کنی به من بگو / به تو قول نمی دهم که بتوانم بخندانمت اما می توانم با تو گریه کنم
اگر روزی خواستی از اینجا بروی نترس و به من بگو / قول نمی دهم تو را از رفتنت باز دارم ولی من هم می توانم با تو همراه شوم
اگر روزی نخواستی صدای کسی را بشنوی به من بگو / قول می دهم سکوت کنم
اما اگر روزی صدایم کردی و صدایم را نشندی زود بیا و مرا ببین / شاید که من هستم که به دلداری تو نیاز دارم

۴ شنبه سوری

 

۴ شنبه سوری بهتون خوش بگذره

اگر خاطره ای از این شب دارید بنویسید

رسم زندگی

دیروز داشتم فکر میکردم عجب دنیای شیر تو شیریه...یه روز دلت واسه یکی پرپر میزنه
از فکرش شب و روزتو نمی فهمی...از حس عشقی که بهش پیدا کردی خفه میشی
به خاطرش به هزار بدبختی تن میدی...زندگیتو فقط در اون خلاصه می کنی
یه روز که از دستش میدی اول بهت زده میشی...بعد زار میزنی..گریه می کنی
عین خلا به در و دیوار میزنی..بعد عصبانی میشی..واسش خط و نشون میکشی
هر کاری می کنی که این رابطه خراب نشه...اما نمیشه
و تو می مونی و خودت و تنهاییت
و یه دل زخم خورده و یه روح آسیب دیده...با کلی خاطره و درد.
یه روز بعدش حس می کنی یکی دیگه اومده تو زندگیت
بی اونکه بفهمی یا بخوای باهاش انس میگیری...یواش یواش جدیده جایگزین قدیمیه میشه
البته هنوزم گهگاهی یاد اون گذشته ها می افتی ولی فقط یه آه میکشی و ممکنه چند تا قطره اشکم بریزی
اما به مرور زمان دیگه دفتر قدیمیه رو میبندی...و میذاریش تو صندوقچه خاطراتت
حتی اگه بر حسب تصادفم ببینیش یا باهاش برخورد کنی...دیگه هیچی آزارت نمیده
دیگه ضربان قلبت تند نمیشه...دیگه دستات نمیلزره
الان فقط یه حس داری...به خودت می خندی که عجب احمقی بودم که وقتی رفت اونطوری دیوونه شدما
امامیدونی رفیق؟؟...این رسم زندگیه....یه رسم زشت و سنگدل...تا قیام قیامت