باشه! منم نمی‌نویسم

باشه! منم نمی‌نویسم! نمی‌دونم شاید اصلاْ عمر بهم این اجازه رو نده که دیگه بنویسم یا شاید هم یه روز بازم نوشتم
اما دیگه برای تو نخواهم نوشت دیگر از تو نخواهم گفت دیگر از عشق و غم و دلتنگی نخواهم نالید
منی که می‌خواستم عشق و محبت رو تو این چند صباح عمر با تو تموم کنم
منی که می‌خواستم...! این می‌خواستم دیگه نه دردی از من دوا می‌کنه نه از تو
وقتی دیگه اثری از عشق نیست وقتی هر کلام ما شده نیشی برای از پا درآوردنِ هم...چی بگم؟؟
دیگه برات نمی‌نویسم! اگر خیلی حرفام بهم فشار آورد شاید یه روزی یه جایی تو یه وب‌لاگی حرفای نگفتمو بگم
جایی که تو ندونی کجاست! جایی که توهین ها و تحقیرات نباشن
آره دارم میرم! دارم از خونه‌ای که تو برام درست کردی و
با عطر عشق و خاطرات پرش کرده بودم به قهر می‌رم و دل‌شکستگی.
اما یادت باشه هیچ‌وقت هیچ‌جا! هیچ‌کسی مثل من عاشقت نمی‌شه!
نمی‌گم عاشقت نبودم. نمی‌گم اشتباه کردم. اما دیگه ازت دارم دل می‌کَنم
مگه همینو نمی‌خواستی؟
دیگه دلم اگر بخواد حرف بزنه تو سینه خفه‌اش می‌کنم.
فقط دعایت می‌کنم! فقط برایت بهترین‌ها رو می‌خوام!
می‌خندی نه؟
باشه این رو هم به عنوان آخرین و تلخ‌ترین شوخی یه عاشق که یه روزی خیلی عاشقت بود بپذیر.
اونی که مُرد..خودت با دستای عزیزت احساس و عشقش رو تو سینه سرد خاک مدفون کردی