-
می دونی؟
چهارشنبه 30 مرداد 1387 04:58
می دونی ؟ یه اتاق باشه ..... گرم گرم .... روشن روشن تو باشی منم باشم کف اتاق سنگ باشه.. سنگ سفید..تو منو بغل کردی که نترسم که سردم نشه نلرزم می دونی ؟ تو منو بغل کردی طوری که تکیه دادی به دیوار پاهاتم دراز کردی...منم اومدم نشستم جلوت بهت تکیه دادم دو تا دستاتو دور من حلقه کردی بهت میگم چشماتو می بندی؟...می گی : آره...
-
تفاوت عشق و عادت
دوشنبه 28 مرداد 1387 15:26
چرا وقتی کسی که عاشقش هستی میمیره تو فقط گریه میکنی؟ چون فقط بهش عادت کردی. ولی اگه واقعا" عاشقش بودی تو هم میمردی
-
بیوگرافی لعنتی من
یکشنبه 27 مرداد 1387 00:38
پس از 9 ماه ورجه وورجه متولد شدم. یک روزگی:ناخواسته، عریان جلوی یک پرستار نامحرم ظاهر شده بودم و حتی پرستار بی حیا بدون چشم های درویش شده، مدام به پشت من می زد! یک سالگی: در حالیکه عمویم من را بالا و پایین می انداخت و هی می گفت گوگوری مگوری، یهو لباسش خیس شد! چهارسالگی: در حین بازی با پدرم مشتی محکم بر دماغش زدم و در...
-
می پرستمت
شنبه 26 مرداد 1387 21:56
چرا غمگینی؟ عاشق شدم!!!! آیا عشق شیرین است؟ بله....شیرین تر از زندگی!!!! چرا تنهایی؟ ویژگی عاشق هاست!!!! لذت تنهایی چیست؟ فکر به او و خاطرات و!!!! چرا می روی؟ برای اینکه او رفت!!!! دلت کجاست؟ پیش او!!!! قلبت کجاست؟ او برده!!!! پس حتما بی رحم بوده؟ نه...اصلا!!!! چرا؟ چون باز هم او را می پرستم
-
چه مرگت شده؟
شنبه 26 مرداد 1387 05:18
این روز ها احساس میکنم تو سرم پر از علامت سوال شده !.. سوالهایی که هر چی میگردم و فکر میکنم نمی تونم واسش جواب پیدا کنم ... بد جوری کلافه ام... خودم هم نمیدونم چی میخوام ... این روزها تو جمع هستم، میگم، میخندم،تفریح میکنم ،اما نمی دونم چرا لذت نمیبرم...از هیچی لذت نمیبرم... حس غریبیه ... از کارم خسته شدم از اطرافیانم...
-
ساختن دنیا
جمعه 13 اردیبهشت 1387 15:57
پدر روزنامه می خواند ، اما پسر کوچکش مدام مزاحمش می شد . حوصله ی پدر سر رفت وصفحه ای از روزنامه را –که نقشه ی جهان را نمایش می داد- جدا و قطعه قطعه کرد و به پسرش گفت: -"بیا! کاری برایت دارم . یک نقشه ی دنیا به تو می دهم ، ببینم می توانی آن را دقیقا همان طور که هست ، بچینی؟" و دوباره به سراغ روزنامه اش رفت؛...
-
فرهاد جونم تولدت مبارک
شنبه 13 بهمن 1386 05:52
سلام بچه ها شانزدهم بهمن تولد فرهاد منه فـــــرهــــاد جــــونـم تـــــــــــولـــــــــدت مــــــبـــــارک روز تولد تو میلاد عشق پاکه برای شکر این روز پیشونی ام به خاکه عزیز دلم روز قشنگ تولد تو روز طلوع همه ی زیبائیهاست بهترینها را برایت آرزومندم تـــــــــــولـــــــــدت مــــــبـــــارک
-
برای سارای عزیزم
چهارشنبه 11 مهر 1386 02:26
رسم زندگی این است ، یکروز کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده است مثل یک مهمانی که به آخر میرسد و تو به حال خود رها می شوی . چرا غمگینی؟ این رسم زندگیست تو نمی توانی آن را تغییر دهی پس تنها آوازی بخوان . این تنها کاریست که از تو برمی آید آوازی بخوان...خدا حرف هایش را در دنیای...
-
یک معما
پنجشنبه 5 مهر 1386 11:45
آنچه که در ادامه خواهید دید ، یک معمایی است که از دانشجویان دانشگاه استنفورد پرسیده شد و تنها 17% از دانشجویان توانستند پاسخ درست را بدهند . لازم به ذکر است که طبق آخرین رده بندی ارائه شده ( اکتبر 2005 ) ، دانشگاه استنفورد پنجمین دانشگاه برتر در جهان می باشد. و اما معما ، ، ، آن چیست که : از خدا بزرگتر است از شیطان بد...
-
شاید فرشته ها هم بمیرند!!
جمعه 19 مرداد 1386 21:38
شاید فرشته ها هم بمیرند، وقتی صدایی به جایی نمی رسد. وقتی فریاد می کشند و کسی محل شان نمی گذارد. وقتی یکی مثل من از شنیدن پارس سگ سیاه همسایه تنش به لرزه می افتد و از زجه های فرشته های درون و بیرون و طبیعت، ککم هم نمی گزد! گفتم شاید فرشته ها هم بمیرند؟ نه نمی میرند، کشته می شوند، به قتل می رسند. مثل پیر زنی که آفتابه...
-
موضوع اصلی را فراموش نکن
جمعه 8 تیر 1386 02:32
بعضی وقتها انقدر به جزئیات و حاشیه مسائل می پردازیم که موضوع اصلی را به کل فراموش می کنیم ُ شاید بتونم منظورم را با داستان زیر بهتر بیان کنم خانمی طوطی خرید٬ اما روز بعد آن را به مغازه برکرداند. او به صاحب مغازه گفت: این پرنده صحبت نمی کند! صاحب مغازه پرسید: آیا در قفس آینه ای هست؟!؛ طوطی ها عاشق آینه هستند: آنها...
-
همسفر
چهارشنبه 30 خرداد 1386 16:06
مغازه داری روی شیشه مغازه اش تابلویی به این مضمون نصب کرد: " توله های فروشی ". چیزی از نصب آن نگذشته بود که پسر کوچولویی وارد مغازه شد و از او خواست تا توله ها را به او نشان دهد. مغازه دار سوت زد و با صدای سوت او، یک ماده سگ با پنج تا توله فسقلی اش که بیشتر شبیه توپ های پشمی کوچولو بودند، پشت سر هم از لانه...
-
تقدیم به بهترینم
سهشنبه 22 خرداد 1386 18:03
بدون شرح
-
بوسه ای بر قلب پاک تو
چهارشنبه 16 خرداد 1386 20:50
با قلمی به رنگ سبز و با دلی به رنگ آبی می نویسم از تو که بهترینی ..... می نویسم از آن قلب مهربانت ، از آن چهره ماهت ..... می نویسم از تو که همان فرشته نجات این قلب شکسته منی ..... می نویسم از تو که برایم بهترینی عزیزم ..... با چشمهای خیس می نویسم که مرا تنها نگذار و با دلی پر غرور می نویسم که تا آخرین لحظه نفسهایم ،...
-
باتو من تا به همیشه عاشقم
دوشنبه 14 خرداد 1386 19:26
سلام با عرض پوزش از دوستان بابت تاخیر این مدت که نتونستیم خدمت برسیم باتو من تا به همیشه عاشقم ای عشق همیشگی من با تو من تا به ابد هم شاعرم دیوانگی های مرا پای جنونم مگذار کز عشق تو من تا ابد این گونه جنون وار شدم این دل خسته تا همیشه در اسمان عشق تو پرواز میکند .... وتو انقدر بزرگی که کوچکی و حقارتم را می گسترانی و...
-
سلام دوستان
شنبه 1 اردیبهشت 1386 15:38
سلام به دوستهای گل خودمون این مدت بخاطر اسباب کشی به خانه جدید نرسیدیم که آپ کنیم دلمون براتون خیلی تنگ شده بود متاسفانه هنوز در منزل جدید اینترنت نداریم و هروقت وصل شد آپ می کنیم . همیشه حرفی رو بزن که بتونی بنویسیش .چیزی رو بنویس که بتونی پاش امضا کنی.چیزی رو امضا کن که بتونی پاش بایستی
-
*غریبه کوچک*
یکشنبه 5 فروردین 1386 19:37
تنها تو هستی که مرا فراموش نکرده ای همه مرا فراموش کردند و رفتند تنها تو ماندی.... تنها تو به صدایم گوش می دهی.... برایت از چه بگویم؟ از بی وفایی روزگار یا از دل کوچک تنهایم؟ تو هم خواهی رفت.... و من می مانم و دنیای تنهایی.... تا به کی انتظار تا به کی انتظار تا به کی منتظر ماندن و نوشتن تا بیایی؟ شاید من اشتباه می کنم...
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 1 فروردین 1386 19:24
سلام بچه ها اول اینکه سال نو را به همه تبریک می گیم امیدوارم که سال جدید برایتان همراه با کشف چیزهای نو وموفقیت آمیز باشه دوم اینکه خیلی وقت هست میخوام آپ کنم ولی متاسفانه سایت بلاگ اسکای همش مشکل داره که امیدوارم زودتر حل بشه وگرنه وبلاگ رو جای دیگه انتقال میدم
-
خداوند گریه کرد
شنبه 19 اسفند 1385 11:08
خداوند گریه کرد! زمانی که بنده اش آنی که اشرف مخلوقات خواندش و دردانه جهان خلقت شد اینچنین کبر و غرور سرتا پای وجودش را گرفت.خداوند گریه کرد! زمانی که بنده ای که خدا خالق آن بود بر بنده دیگرش ظلم و عناد کرد.خداوند گریه کرد! لحظه ای که بنده ای از بندگانش دل بنده ای دیگر را شکست. خداوند گریه کرد! زمانی که بنده اش آنی که...
-
تنها خدا را دوست دارم
چهارشنبه 9 اسفند 1385 15:15
از وقتی سقف خانه مان چکه می کند از باران بدم می آید.. از وقتی مادرم پای دار قالی مرد از قالی بدم می آید از وقتی برادرم به شهر رفت و دیگر نیامد از شهر بدم می آید از وقتی پدرم شبها گریه می کند از شب بدم می آید از وقتی دستان آن مرد سرم را نوازش کرد و بعد به پدرم سیلی زد از دستهای مهربان بدم می آید.. از وقتی خواهرم پاهایش...
-
دلم گرفته
یکشنبه 6 اسفند 1385 01:21
خدایا تمام وجودم از بغض پر شده . دیگه لحظهء انفجار رسیده کمکم کن حداقعل بتونم گریه کنم چرا هیچ جوری نمیتونم خودمو خالی کنم من؟؟ آرامش میخوام خدا این روزها دلم زود میگیره دلم که میگیره دیگر هیچ چیز و هیچ کس توش جا نمیشه این روزها گریه هم می کنم چشمانم خیس می شود خدا من بینهایت از تو ممنونم که شب را آفریدی ،که من بتونم...
-
دل هیچ کس رو نشکنین
پنجشنبه 3 اسفند 1385 16:45
ساعت 3 شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد...پشت خط مادرش بود..... پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟؟؟؟؟؟ مادر گفت:25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی..... فقط خواستم بگویم تولدت مبارک پسرم..... پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد.....صبح سراغ...
-
دیوید کوچولو
یکشنبه 29 بهمن 1385 20:36
مدت زیادی از تولد برادر دیوید کوچولو نگذشته بود . دیوید مدام اصرار می کرد به پدر و مادرش که با نوزاد جدید تنهایش بگذارند پدر و مادر می ترسیدند دیوید هم مثل بیشتر بچه های چهار پنج ساله به برادرش حسودی کند و بخواهد به او آسیبی برساند . این بود که جوابشان همیشه نه بود . اما در رفتار دیوید هیچ نشانی از حسادت دیده نمی شد ،...
-
ولنتاین مبارک
سهشنبه 24 بهمن 1385 17:22
تقدیم به تو همیشگی قلبم تو نبودی و من با عشق نا آشنا بودم تو نبودی و در نهان جان دلم جایت خالی بود تو نبودی و باز به تو وفادار بودم تو نبودی و جز تو هیچ کس را به حریم قلبم راه ندادم و تو آمدی.از دوردستها از سرزمین عشق تو مرا با عشق آشنا کردی با تو تا عرش دوست داشتن سفر کردم تو مفهوم عاشق بودن را به من آموختی با تو...
-
سیاه و سفید
جمعه 20 بهمن 1385 12:02
این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال 2005 شده و توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره : وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم، وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم، وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم... و تو، آدم سفید، وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی،...
-
فرهاد عزیزم تولدت مبارک
سهشنبه 17 بهمن 1385 00:30
امروز تولد فرهاد منه کسی که همه ی دار و ندارمه فرهاد عزیزم با هفت تا آسمون پر از گلای یاس و میخک با صد تا دریا پر عشق و اشتیاق و پولک فقط میخوام بهت بگم تولدت مبارک! امیدوارم که صدمین سال زندگیت رو با هم جشن بگیریم !
-
دوستت دارم
یکشنبه 15 بهمن 1385 01:50
دوستت دارم چون عشقمی چون خون جاری در رگ های تن بیمارمی دوستت دارم چون عاشق توام عاشق تویی که برایم نغمه عشق را سر دادی تویی که پیوند را برایم معنا کردی تویی که برایم مقدسی تویی که برایم از عشق خواندی و خواندی و تا اخر جاده ی عشق همراه و همسفرم شدی اری با توام ای همسر عزیزم ای گل سرخ دشت دلم دوستت دارم و عاشقانه تو را...
-
قسم
دوشنبه 25 دی 1385 03:06
تو رو به قیمت جون به همین یه لقمه نون تو رو به ماه آسمون به عاشقای بی نشون تو رو به حرمت چشات به همه مقدسات تو رو به خود خدا به هق هق شبونه ها قسمت می دم از عشقم نگذری قسمت می دم که از اینجا نری قسمت می دم قسمت می دم تو اگه بخوای فقط با یک نگاه من برات خورشیدو آتیش می زنم یه روزی دلم اگه تو رو نخواد من اونو از توی...
-
بغض ناتمام
سهشنبه 19 دی 1385 23:57
بغض دارم ... ولی نمی خواهم بنویسمشان ... میخواهم فریاد بکشم ... نپرس چرا؟ بغض دارم ، بغض پر ز گریه ، نپرس چرا؟ همراهیم کن این روزها چقدر سخت میگذره.......
-
نامه ای از دلتنگی
سهشنبه 12 دی 1385 02:21
عزیزم ؟ نازنینم عشقم را نه از روی جملاتم بلکه از چشمانم بخوان برای فهمیدن معنی نگاهم دنبال کتابها نروجوابش را در قلبم خواهی یافت خیلی... دوستت دارم... اشک تو چشامه میدونی همه محبت هات رو دارم ریزبینانه میبینم. و هیچی از ذهنم دور نمیره. و برای قدردانیت تا پای جون هم هستم... خودت میدونی خیلی مغرور هستم و به راحتی هر کسی...