-
داشتم با هاش صحبت می کردم
پنجشنبه 6 بهمن 1384 14:16
دستم رو انداختم دور گردنش . نگاهم را به نگاهش دوختم و تا عمق وجودش را خواندم گریه میکرد و من نمی خواستم با اشکهای خودم غم درونیش را بیشتر کنم نصیحتش کردم و از روزگار و بی وفایی هاش گفتم . خلاصه آرومش کردم و ازش خداحافظی کردم . به چند دقیقه نکشید که تمام غم غصه های او رو در وجودم حس کردم . از اون موقع تا حالا فقط اشک...
-
اگه یه روز
پنجشنبه 6 بهمن 1384 14:11
اگه یه روز فهمیدی 1000 نفر دلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم اگه یه روز فهمیدی 100 نفر دلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم اگه یه روز فهمیدی 10 نفر دلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم اگه یه روز فهمیدی 1 نفر دلش برات تنگ شده بدون اون منم اگه یه روز فهمیدی که کسی دلش برات تنگ نشده بدون من مردم
-
تقدیم به همسر عزیزم
پنجشنبه 6 بهمن 1384 14:08
بر سیاهی ظلمت شبهای تنهائی من بتاب و روشنائی را مهمان قلبم کن ای ماه من ظلمت قلبم فقط با تابش تو می شکند فدای تو که هیچ کس هیچ وقت نمیتونه جاتٌ تو قلبم بگیره فدای مهربونیت ٬ فدای لحظه های با تو بودن ٬ فدای روز دیدنت فدای دوباره بوسیدنت من وتو با هم هستیم ٬ واسه همیشه با هم میمونم و با هم میمیریم پس همیشه باش که بودنت...
-
ماه من
پنجشنبه 6 بهمن 1384 14:06
میدونی؟ گاهی آسمون پر از ستاره ست ولی اون میون یه چیز از همهء ستاره ها قشنگتره من اسم اونم گذاشتم ستاره تو میدونی؟ وقتی با اون حرف می زنم یا بهش چشمک می زنم همش ازم یه چیزی می پرسه میگه دوستم داری؟ منم میگم : آره دوستت دارم ولی دیشب از من یه چیز دیگه پرسید گفت: تو چرا هیچ وقت از من نمی پرسی دوستم داری؟ کمی فکر کردم...
-
امروز محتاج توام
چهارشنبه 5 بهمن 1384 16:08
به جای دسته گل بزرگی که فردا بر قبرم نثار می کنی امروز با شاخه گل کوچکی یادم کن بجای سیل اشکی که فردا بر مزارم می ریزی امروز با تبسم مختصری شادم کن بجای آن متن های تسلیت گویی که فردا در روزنامه ها برایم می نویسی امروز با پیام کوچکی خوشحالم کن من امروز به تو نیاز دارم نه فردا
-
یک شب
چهارشنبه 5 بهمن 1384 16:08
یک شب یک شب زیبای خرداد بود، مرد و زن روی نیمکتی دور از چشم،در باغ نشسته بودند .بهار قلب هایشان را شکوفا کرده بود مرد نجوا کنان گفت می دونی من تا به حال چنین احساسی نداشته ام زن سرخ شد و با عجله گفت نمی تونم بگم چه احساسی بهت دارم برای ابرازش هیچ کلمه ای وجود نداره مرد به ملایمت گونه زن را بوسید زن گفت نکن یادت هست که...
-
برای تو که خود را آشنا مینامی
چهارشنبه 5 بهمن 1384 16:07
گمانم این بود که اگر به دستانت تکیه کنم پشتم به کوه است چه تصور ابلهانه ای باورم نمیشد که روزی با دست تو بشکنم میگفتی توی این دنیا هر چیز محالی ممکن است...باورم نمیشد اما دیگر برایم باور شد که بهترین آدمها میتوانند بد ترین شوند و تو که روزی بهترین بودی...ناگهان بدترین شدی چه چیز را میخواهی به رخم بکشی؟ سادگیم را؟ اما...
-
زندگی
چهارشنبه 5 بهمن 1384 16:06
زندگی دو نیم است نیم اول در انتظار نیم دوم و نیم دوم در حسرت نیم اول
-
عشق
چهارشنبه 5 بهمن 1384 11:53
عاشق شدم زد منو زمین بلند شدم مثل یه مورچه که دونش افتاده باشه دونمو ور داشتم دوباره راه عاشقیمو طی کردم این دفعه بدتر زدم زمین دوباره بلند شدم هی رفتم هی زدم زمین آخرین بار دیگه با قدرت بیشتر رفتم جلو ولی این بار دیگه نتونستم بلند بشم چون اون منو با پاهاش له کرد
-
نامهربون
چهارشنبه 5 بهمن 1384 11:52
نامهربونی با این و اونی بی وفا و بی محبت بهت چه جوری تکیه کنم؟ خسته شدم از انتظار دوستت دارم هزار هزار من جون فداتم چشم به راهتم رفیق راهتم تنهام نزار عاشق عشقم تشنه عشقم بی وفا و بی محبت بهت چه جوری تکیه کنم؟ خسته شدم از انتظار دوستت دارم هزار هزار بی قرارم آروم ندارم تا بگی تو دوستت دارم
-
عاشقتم
چهارشنبه 5 بهمن 1384 11:51
کی اومده تو زندگیت مارو تو کمتر می بینی کی شده محرم دلت اونو تو بیشتر میبینی من که غریب و عاشقم خدا باشه پناه من خوشا به حال اونی که از همه بهتر می بینی هرکی میاد تو زندگیت سروره و بالا بلند فقط منم زیادیم به عشق پاک من نخند رحمت بیاد آخه منم یه دل دارم بنا شده به خاطرت من حق آب و گل دارم خاکستر وجودمو اگه یه روز بنا...
-
معجزه
چهارشنبه 5 بهمن 1384 11:48
می خواستم برم...می خواستم وجود خستمو از دید همه پنهون کنم...می خواستم دیگه اونی نباشم که هستم...به مهمونی خدا رفتم...هر روز صبح تا شب چشم به در خونه اش دوختم...و فقط گفتم:خدایا!کمکم کن...نمی دونم...تا حالا شده حس کنی خدا کنارته؟؟...نمی دونم تا حالا شده در عین نیاز حس کنی بی نیازی؟؟...تا حالا شده در اوج تنهایی ببینی...
-
رد پا
چهارشنبه 5 بهمن 1384 11:47
دیشب رویایی داشتم خواب دیدم بر روی شنها راه می روم همراه خود خداوند و بر روی پرده شب تمام زندگی ام را مانند فیلمی می دیدم همانطور که به گذشته ام نگاه می کردم روز به روز از زندگی را دو رد پا بر روی زمین ظاهر شد یکی برای من و دیگری برای خدا راه ادامه یافت تا تمام روزهای تخصیص یافته خاتمه یافت آن گاه ایستادم و به عقب...
-
دیگه نمیاد
چهارشنبه 5 بهمن 1384 11:45
نگو یک روز می یادش این حرف را باور ندارم آخه دیگه آسمون خیلی دلش گرفته هر وقت من را میبینه یک جوری شرمنده میشه از این سیاه زندگی از این عذاب که ساخت برام مثل عروسک های قصه ها، از این قفس که ساخت برام شرمنده میشه و بازم دلش می خواهد یک چیز بگه گریه میگیره چشماش را دوباره بارونی میشه اما قسم به عشقمون هرچی بباری تو کمه...
-
چند نکته
سهشنبه 4 بهمن 1384 15:58
دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند تو ممکن است در دنیا فقط یک نفر باشی اما برای بعضی افراد تمام دنیا تو هستی بد ترین شکل دلتنگی برای کسی آنست که در کنار او باشی و بدانی هرگز به او نمی رسی هرگز لبخند را...
-
واژه زندگی
سهشنبه 4 بهمن 1384 15:57
یه چشم همیشه باید توش اشک باشه ، وگرنه میسوزه یه دل همیشه باید توش غم باشه ، وگرنه می شکنه یه کبوتر همیشه باید عشق پرواز داشته باشه ، وگرنه اسیر میشه یه قناری باید به خوش آوازیش ایمان داشته باشه وگرنه ساکت میشه یه لب همیشه باید توش خنده باشه وگرنه زود پیر میشه یه صورت همیشه باید شاد باشه وگرنه به دل هیچ کس نمی چسبه یه...
-
گفتم دوستت دارم
سهشنبه 4 بهمن 1384 15:56
گفتم : دوستت دارم گفت : شاید اینطور باشه گفتم : دوستت دارم گفت : خیلی ها مرا دوست دارند گفتم : دوستت دارم گفت : این راهی بود که تو انتخاب کردی گفتم : دوستت دارم گفت : همش هوسه گفتم : دوستت دارم گفت : دروغ میگی گفتم : دوستت دارم گفت : لایقم نیستی گفتم : دوستت دارم گفت : واقع بین باش گفتم : دوستت دارم گفت : واقعا راست...
-
تو میگی ...
سهشنبه 4 بهمن 1384 15:51
تو میگی ... میگی عاشق بارونی ولی وقتی بارون میاد چتر می گیری بالای سرت میگی عاشق برفی ولی طاقت یک گوله برف رو نداری میگی عاشق گلهایی ولی به راحتی از شاخه جداشون می کنی میگی پرندها رو دوست داری ولی میندازیشون تو قفس انتظار داری نترسم وقتی میگی عاشقمی؟
-
دلم شور می زند
سهشنبه 4 بهمن 1384 15:50
می ترسم بیایی و نباشم می ترسم بیایی و آن نباشی که باید باشی یا آن نباشم که باید باشم با هر صدایی از جا می پرم بالاخره آمد در را باز می کنم و نگاهم از اندام تو خالی می شود تو نیستی تو نیامده ای دلم شور می زند نکند زنگ خراب باشد نکند آمده باشی و من صدای آمدنت را نشنیده باشم نکند خانه را پیدا نکرده باشی نکند یادت رفته...
-
چند نکته ...
سهشنبه 4 بهمن 1384 12:49
اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی تضمینی بر این نیست که اون هم همین کار رو بکنه پس انتظار عشق متقابل نداشته باش فقط منتظر باش که عشقت آروم تو قلبش رشد کنه و اگر اینطور نشد خوشحال باش که توی دل تو رشد کرده در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد در یک ساعت می شه کسی رو دوست داشت در یک روز می شه عاشق شد ولی یک عمر طول می...
-
مریم ( شاعر کوجی زادوری - خواننده شهره)
سهشنبه 4 بهمن 1384 12:46
یه دیوونه ساده دل یه عاشق باخته دل رفته لب مرز جنون می بردنش آژیر کشون تو خیابون های تهرون اون دیوونه آروم شد یه مریم وفادار هرچی بودش تموم شد مریم کشی آسونه عاشق کشی آسونه یه مرد می خوام پای عشق تا آخرش بمونه واسه یار بی وفاش آخر نامش نوشت قسمت من نبودی به این میگن سرنوشت منو ببخش اگر چه لایق تو نبودم یادت باشه...
-
دیگه دوستت ندارم(مریم حیدرزاده)
سهشنبه 4 بهمن 1384 12:36
سلام اونی که تو دلم درخشید من دیگه دوست ندارم ببخشید بهتره که نپرسی علتش رو چون که خودت ندادی فرصتش رو من واسه کسی که دوست ندارم نمی تونم شاخه گل بیارم از چشم من افتادی نازنینم دوست ندارم دیگه تورو ببینم اگه دلت همین حالا بشکنه بهتر از آوارگی های منه من کسی رو می خوام که نیست مثل تو پشیمونم دوستت ندارم برو پشیمونی...
-
سلام به کسی که تنهام گذاشت و رفت ( نوشته نازنین)
سهشنبه 4 بهمن 1384 01:37
وقتی اومدی تو زندگیم همه با من مخالفت کردن که آخه این کیه می گفتن اون هیچی نداره که تورو خوشبخت کنه اما اونها نمی دونستن که تو منو دوست داری و من تورو خدا می دونه با حرفهاشون چقدر عذابم می دادن با سرکوفت هاشون که یک روز پشیمون می شی زجرم می دادن اما هم تو منو می خواستی هم من تورو یه روز بهت گفتم من همه چیزمو از دست...
-
می دونستی تو هم یک فرشته داری؟
سهشنبه 4 بهمن 1384 01:22
کودکی که آماده ی تولد بود،نزد خدا رفت و از او پرسید:می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید.اما من با این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد:از میان تعداد بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام.او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد. اما کودک هنوز مطمئن نبود...