وقتی دستمو گرفتی وقتی نم نم راه رفتنت رو زمین خاکی قلبم رو احساس کردم
وقتی چشمات عاشقانه نگاهم کردن
وقتی باد محبتت وزیدن گرفت
وقتی گل عشقت روییدن گرفت
وقتی عاشقم شدی....منم عاشقت شدم
و به سوی تقدیر عاشقانه وجود تو دویدم
.هیچ وقت باورت می شد که یه نفر اینقدر دوست داشته باشه؟
با ورت می شه تو همون شاهزاده با اسب سفیدی برای من؟
تو عشق منی......در شیار قلبم به دنبال کدامین عشق می گردی
عشق من همان است که تو هر روز در آینه می بینی
باورت می شه با اومدنت قلبم تازه شد و دوباره پوست انداخت؟
قلبم تیکه تیکه بودو تو اونو از نو ساختی.چقدر تو خوبی
آخ !مگه می شه به طعم لطیف این عشق صادقانه شک کرد؟
مگه می شه قلب پر حرارت تو رو ندید؟
مگه می شه گرمای دستات رو حس نکرد؟
مگه می شه چشمات و دیدو گفت این عشق دروغ؟
باورت دارم چون عاشقتم....بخدا عاشقتم
سلام!
مطالبتون قشنگه ولی چرا همش غمگینه؟؟؟
شما که با همین! نیستین؟
سلام.ممنون بابت نظری که داخل وبلاگم داده بودین...نیازی به تذکر نبود...من هر دفعه که آنلاین می شم اول از همه وبلاگ شما رو باز می کنم ؛)
ایشالله که به آرزوتون برسید هر چه زودتر....
mofagh bashe azizam va hameshe ashegh...sare ham be ma bezan
آره بابا...کاشکی فقط گیر می دادن...
salam azizam
weblgetoon aliiiiiiiiiiiye
ishla ke be ham beresid :D
AGE KHASTI BE MANAM YE SARI BEZANID
movafagh bashid
ghorbanat
rasti man tora mizaram to peyvandam albate ba ejaze age to hamm khasti in karo bokon *:
سلام شمیلا و فرهاد عزیز
وبلاگتون محشره
انشاا... به آرزوتون برسید
اگه دوست داستین به من هم سر بزنید
موفق باشین
مقصد نهایی عشق تصرف دل است
وخواست والای دل ، گسترش عشق
اما تا کجا ؟
همیشه مهربان
حرف نداشت خیلی حال کردم.....
چقدر عشقولی بیدید.....آخه هم سیکل ودارید هم عشقولی بیدید..... :-)
شب و یک روزن و یک لحظه رهایی
بودن و رفتن و موندن و جدایی
قفسی بی اب و دانه برای موندن و رهایی
نفسی بی عشق و بونه برای گذر ز جایی
چه کنم که بسته پایم نرود دلم زجایی
چه کنم که عشق پاکت ندهد ره رهایی
نکنم ز دل شکایت ز فراق این جدایی
که دگر همه بدانند رسم عاشقی است جدایی
وب جالبی داری
اگه میشه به منم سر بزن
نفرت رو ببین