گفتم دوستت دارم



گفتم : دوستت دارم

گفت : شاید اینطور باشه

گفتم : دوستت دارم

گفت : خیلی ها مرا دوست دارند

گفتم : دوستت دارم

گفت :‌ این راهی بود که تو انتخاب کردی

گفتم : دوستت دارم

گفت : همش هوسه

گفتم : دوستت دارم

گفت : دروغ میگی

گفتم : دوستت دارم

گفت : لایقم نیستی

گفتم : دوستت دارم

گفت : واقع بین باش

گفتم : دوستت دارم

گفت : واقعا راست میگی؟

گفتم : آره

دیگه هیچی نگفت

تو میگی ...

 
تو میگی ...

میگی عاشق بارونی ولی وقتی بارون میاد چتر می گیری بالای سرت
میگی عاشق برفی ولی طاقت یک گوله برف رو نداری
میگی عاشق گلهایی ولی به راحتی از شاخه جداشون می کنی
میگی پرندها رو دوست داری ولی میندازیشون تو قفس
انتظار داری نترسم وقتی میگی عاشقمی؟

دلم شور می زند

 
می ترسم بیایی و نباشم

می ترسم بیایی و آن نباشی که باید باشی

یا آن نباشم که باید باشم

با هر صدایی از جا می پرم

بالاخره آمد

در را باز می کنم

و نگاهم از اندام تو خالی می شود

تو نیستی

تو نیامده ای

دلم شور می زند

نکند زنگ خراب باشد

نکند آمده باشی و من صدای آمدنت را نشنیده باشم

نکند خانه را پیدا نکرده باشی

نکند یادت رفته باشد که من منتظرت هستم

نکند ؟

دلم شور می زند

اگر نیایی ؟؟؟

تموم فالهای دنیا هم که بگن نمیای

من چشم از جاده برنمی دارم

من می دونم که یه روزی

حتی اگه منم نباشم

تو میای