عید شما مبارک

 زندگی هر کسی مثل یه کتاب قصه هست .. نه ؟ کتابی که با قصه ی تولد شروع میشه و با قصه ی مرگ می تمومه ... این وسط هم با قصه های کوچیک و بزرگ پر میشه ... هر قصه هم بالاخره یه روزی تموم میشه ... چه کوتاه , چه بلند , چه شاد , چه غمناک و ..... یه قصه ی کوتاه هم داره ....... قصه ای که فقط می تونست تا وقتی که غیر واقعی هست نوشته بشه .. ولی وقتی پای واقعیت ها میاد وسط ... تموم شدنش شاید به نفع همه ی نقش های قصه هست ... هر کسی قصه رو از دید خودش می بینه ... هر نقشی یه زاویه ای نسبت به قصه داره .. قصه هر کسی با جدا شدنش از متن قصه تموم میشه ... نه با فراموش شدن .. یا .............. میشه صفحه ی آخر هر قصه یه شاخه گل گذاشت یادمون نره از بازیگرای قصه هامون تشکر کنیم

عید شما مبارک 

به مناسبت روز پدر

روز پدر مبارک

پدر عزیزم  

آن زمان که لب وزبانت لغتی نمی یابند تا حرف دل را باز گویند

تا لحظه ها را توصیف کنند

چشم زیباترین پاکترین صادقانه ترین وبهترین نگاهش را که پرمعناترین سخن است به تو هدیه میدهد

دوستت دارم، چون تو هدیه خدا هستی..

پدرم همانند گوهری است که در نبودش آرزویش را داریم.

پدر کوهی از مهربانی و استوار در برابر امواج متلاطم زندگی است.

پدر مهربان، بهترین ارمغان الهی است.

 پدر، دوست داشتنی ترین موجود روی زمین است.

 پدر مهربان ترین فرشته روی زمین است.

و .......  

به مناسبت روز مادر

روز مادر مبارک

مردی مقابل گل فروشی ایستاده بود و میخواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود.وقتی از گل فروشی خارج شد، دختری را دید که روی جدول خیابان نشسته بود و هق هق گریه میکرد. مرد نزدیک رفت و از او پرسید: دختر خوب چرا گریه میکنی؟دختر در حالی که گریه میکرد، گفت: میخواستم برای مادرم یک شاخه گل رز بخرم ولی فقط 75 سنت دارم، در حالی که گل رز 2 دلار میشود. مرد لبخند زد و گفت: با من بیا، من برای تو یک شاخه گل رز قشنگ میخرم.وقتی از گلفروشی خارج میشدند، مرد به دختر گفت: مادرت کجاست؟ میخواهی ترا برسانم؟دختر دست مرد را گرفت و گفت: آنجا و به طرف قبرستان اشاره کرد.مرد او را به قبرستان برد و دختر روی یک قبر تازه نشست و گل را آنجا گذاشت. مرد دلش گرفت و طاقت نیاورد، به گل فروشی برگشت، دسته گل را گرفت و 200 مایل رانندگی کرد تا خودش دسته گل را به مادرش بدهد...