مگه بهش نگفته بودی که دوستش داری؟ ( برای محبوبه س.م )

 
مگه بهش نگفته بودی که دوستش داری؟ تو نگفتی که چقدر به همدیگه میایید؟ پس چرا ولش کردی؟ اون هم از حرفهای خودش پشیمونه. باور کن تو نفر اصلی زندگیش بودی. به خاطر تو روی اون یکی خط کشید. شاید اولش فکر می کرد که اونو بیشتر دوست داره، اما زمان بهش ثابت کرد که هم تو رو بیشتر دوست داره و هم عاشقته. یاد اون حرفهایی بیفت که پشت تلفن بهش زدی... باز هم گوشی رو بردار و شماره اش رو بگیر. بیرحم نباش، اون الان به تو بیش از هر وقت دیگه ای نیاز داره. میدونم که بیش از یک ساله که ازش خبر نداری و ندیدیش. شاید شماره تلفنش رو هم گم کرده باشی. اما همونطور که اون به خاطر علاقه زیاد به تو مخ اپراتور 118 رو زد و شماره شما رو گیر آورد، تو هم می تونی شماره اونو دوباره گیر بیاری. راستش با اینکه شماره تو رو داشت اما می ترسید بهت زنگ بزنه، می ترسید برای تو توی خونواده مشکلی پیش بیاد. چند بار هم زنگ زد و وقتی خونواده ات گوشی رو بر می داشتند یه جوری وانمود می کرد که اونا فکر کنن اشتباه گرفته. البته تو لازم نیست زیاد زحمت بکشی، به خودم خبر بده تا شماره اش رو بهت بدم. اون منو نفرستاده تا منت تو رو بکشم، من خودم به خاطر احترامی که برای عشقهای پاک قائلم این کار رو می کنم. شاید اگه اون بفهمه از دست من ناراحت بشه، اما اگه تو بهش زنگ بزنی مطمئنا خوشحال میشه.
یادته بهش گفتی تو هم می خوای گیتار زدن رو به خوبی اون یاد بگیری؟ یادته بهش گفتی دوست داری بخونی، اما از ترس خونواده ات این آرزوت رو بیان نمی کنی؟ یادته بهت چی گفت؟ گفت: وقتی با هم ازدواج کنیم هم گیتار زدن رو بهت یاد میدم و هم خوانندگی رو بهت یاد میدم.
محبوبه! اونو ببخش اگه هنوز به عشق ایمان داری. نمیگم اون بی تقصیره، نه! اون نباید یه دختر دیگه رو که حتی هنوز باهاش حرف نزده بود به رخ تو بکشه، اما سرش به سنگ خورد و فهمید که اونی رو که اون می خواد اون دختر نبود...
محبوبه! ازش نخواه که بهت التماس کنه! این کار برای یه مرد خیلی سخته، اما با شناختی که من از اون دارم میدونم که به خاطر تو به پات هم میفته. اما اینو ازش نخواه! فقط ببخشش...
مگه تو سید نیستی؟ مگه جدت علی المرتضی (ع) نگفته: لذتی که در عفو است در انتقام نیست.
یه بار به من گفت اولین بار که تو رو دیده، زانوهاش شل شده (به قولی یهو پروانه ای شده!) می گفت باورش نمیشه دختری که پشت تلفن اونقدر با کمالات حرف میزده، خودش هم اینقدر خوشگل باشه. به من گفت هنوز لنگه اون مانتوی چرم تو رو هیچ جا ندیده، چون اون مانتو فقط تو تن محبوبه به چشم من اومد و بس...
بهم گفت که هنوز گرمای دستای ظریفت رو تو دستاش حس می کنه...
یه بار از یکی از همکلاسیهاش که دختر بود خواست تا در قبال انجام یک پروژه به تو زنگ بزنه، اما تو خونه نبودی.
یادته به خاطر تو یه بار تا انقلاب رفته بود که برات کتاب بخره؟ پس لااقل تو هم اون کارش رو جبران کن...
محبوبه! اگه خدا و دین و ایمونی رو قبول داری، گذشته ها رو فراموش کن. همین الان گوشی رو بردار و شماره اش رو بگیر. بهش زنگ بزن. نترس! اگر هم مادرش گوشی رو برداشت خیلی راحت بهش بگو که من محبوبه هستم، می خوام با ... حرف بزنم. باور کن مادرش از خودش بیشتر خوشحال میشه...
اگر هم نخواستی بهش زنگ بزنی، باشه! عیبی نداره! اما یادت باشه که اون برای گریه هاش به شونه های تو احتیاج داره، هق هقش با هرم نفسهای گرم تو قطع میشه. کمکش کن تا قبل از اینکه دیر بشه...
توکلنا علی الله...

عشق دریاست


مشکل دریا نیست.
مشکل ماییم که بدون توجه و آمادگی به دریا میریم.
تو که در کنار دریایی بگو. از دریا آرامتر وجود داره ؟؟؟؟ از دریا خشمناکتر وجود داره ؟؟؟؟
اما همیشه مردم برای رسیدن به اون و داخلش شدن ، مشتاقن !!!
عشق همون دریای ماست.
همه ازش لذت میبرن اما اونی تو دریا آسیب نمیبینه که به اندازه خودش جلو میره.
یه آدم ناشی باید لب دریا دراز بکشه و لب دریا  آب بازی کنه!!!
جلوتر رفتن اون ، مرگ و نابودی اونه!!!!!
بخدا عشق بد نیست، بدی از ناشی بودن خودمونه.
حالا اشکاتو پاک کن و امشب وقتی خواستی بخوابی ،
با خودت تصمیم بگیر که قبل از رسیدن به این دریا ، شناگر ماهری بشی.