حرف زدن با خدا

تاحالا شده دنبال خدا بگردین تا باهاش حرف بزنین؟ یا بدونه اینکه معصومی را واسطه قرار بدین ازش چیزی بخواین؟ یا بجای اینکه از بقیه بخواین براتون دعا کنن خودتون برین و با خدا حرف بزنین؟
به نظر من که اینهمه واسطه لازم نیست. حتی اگه گناهکارترین آدم باشیم حتی اگه بدترین کارهارو هم کرده باشیم بازم میتونیم باهاش حرف بزنیم بگیم که اشتباه کردیم و بخوایم که ما رو ببخشه.... حتی می تونیم بشینیم و باهاش درد و دل کنیم... کی راز دار تر از خدا؟


یه خاطره: یک شب بدترین اتفاقه ممکن برام پیش اومده بود و من حتی نتونسته بودم یه قطره براش اشک بریزم... شب شد و همه خوابیدن ، فکر کردم همه خوابیدن ولی انگار یکی بیدار بود....آره....خدا بیدار مونده بود که حرفهای منو بشنوه......براش درد و دل کردم ، گفتم خدایا چرا اینجوری شد؟ تو که می تونستی این کارو نکنی و....
یه قطره اشک از گوشه چشمم سر خورد پایین.....ولی احساس کردم خدا داشت زار زار برای من گریه می کرد....قطره اشکمو پاک کردمو چند تا نفسه عمیق کشیدمو به خدا گفتم: گریه نداره که داریم مثل دو تا دوست حرف میزنیم...
(هم خیلی ناراحت بودم هم از این حرفم خندم گرفته بود که من ، یه موجود ناچیز به یه عظمت بی انتها میگفتم گریه نکن)
امتحان کنید....حرف زدن با خدا کلی حال میده...مخصوصا شب که همه جا ساکت و آرومه

شمیلا و فرهاد

 سلام دوستهای گلم شعر زیر رو دوست خوبم علی لطف کردن و برای من سرودن ممنون از علی عزیز که به من لطف دارن و محبت همه شما که در این مدت به وبلاگ ما سر زدید و نظر دادید .....شرمنده کردید.......
 
 
شمیلا
نازِ چشم ِ مست ِ تو  
خورشید و عاشق میکنه  
برای تو آسمون  
دستاشو قایق میکنه  
هیچ گلی روی زمین  
عطر ِ تنت رو نداره 
شعرِ من برای تو  
قافیشُ کم میاره  
 
شمیلا آی شمیلا  
تو حرمتِ بهشتی  
رو برگِ مهربونی   
صداقتو نوشتی   
شمیلا آی شمیلا  
قشنگترین بهاری  
رو قلبِ تشنه ی من   
نفس نفس میباری  
 
گوهرِ شب چراغی    
تو ظلمت و سیاهی    
مثل یه چشمه پاکی   
تو این همه تباهی   
پرنده ی رهایی    
تا آخرین ستاره   
گلهای عشقو دستات  
تو باغچمون میکاره  
 
شمیلا آی شمیلا 
تو حرمتِ بهشتی 
رو برگِ مهربونی 
صداقتو نوشتی 
شمیلا آی شمیلا 
قشنگترین بهاری 
رو قلبِ تشنه ی من 
نفس نفس میباری 

برایت دعا می کنم

 

برایت دعا می کنم
دعا می کنم که هیچ گاه چشمهای کهربایی تو را در انحصار قطره های اشک نبینم و تو برایم دعا کن که ابر چشمهایم همیشه برای تو ببارد
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم و تو برایم دعا کن که هرگز بی تو نخندم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را داردهمیشه از حرارت عشق گرم باشد و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچ گاه در دستی به جز دست تو گره ندهم
من برایت دعا می کنم که گلهای وجود نازنینت هیچ گاه پژمرده نشوند ٬برای شاپرکهای باغچهء خانه ات دعا می کنم که بالهایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچ گاه غروب نکند و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی
پس برایم دعا کن ٬ دعا کن
که خورشید آسمان زندگیم هیچ گاه غروب نکند