دور، خیلی دور


همیشه یه جور شروع میشهاول با همه تو خونه خداحافظی می کنی، بعد میری فرودگاه، کارت پرواز می گیری، تو صف پاسپورت وای میسی، پاسپورتت مهر می خوره، تو سالن ترانزیت منتظر می مونی، هواپیما تاخیر داره، باالاخره سوار می شی، هواپیما پرواز می کنه، یه جائی هم می گه از ایران رفتیم بیرون ... همیشه تو هرقسمت مسیر هی دلت می گیره هی یه اشک گوشه چشمت جمع میشه، هی فکرای عجیب و غریب می کنی و همه اینها تازه مال وقتی که کسی پشت سرت گریه نکرده، که می دونی چند روز دیگه برمی گردی، که میدونی کلی نزدیکی، حالا تو حساب کن کسائی رو بغل کنی که دیگه معلوم نیست کی بتونی بغلشون کنی، پشت سرت گریه کنن و تو هم بخوای بری دور، خیلی دور ... همه اون اتفاقا رو دوباره مرور کنیم، میری فرودگاه ، هواپیما پرواز می کنه و تو قلبت و با کلی خاطره می زاری درست پشت همونجا که پاسپورتتو چک کردن، پشت همون دکه های سفید که اون آدمای اخمو و گاهی خنده رو توش نشستن و تو می مونی با یه لایه اشک روی صورتت، یه دل که هنوز هیچی نشده واسه همه چی تنگ میشه و یه چشم که آینده رو می پاد، ایندفعه هواپیما که بشینه همه چی از صفر شروع شده از صفر صفر

بهترینم

بیشتر وقتائی که دراز کشیدم و دستمو زدم سرم، بیشتر وقتائی که سرکلاس نشستم و دارم بربر به استاد نگاه می کنم، بیشتر وقتائی که دارم راه میرم و ... به تو فکر می کنم، همیشه اول چشمای مهربونت یادم میاد که من عاشقشونم، بعدم صورتت که مهربون ترین و معصوم ترین صورت دنیاست برای من، بعد هم لحظه های شاد با تو بودن، لحظه های با تو بودن به جزء شادی یه حس امنیت هم داره یه حس امنیت خوب، وقتائی که کنارتم دنیا یه جای امنه واسه من، جائی که میشه توش آسوده زیست.با حضورت تو زندگیم یه جورائی عوض شدم، شاید یه دگردیسی کامل و این روزها انسان دیگه ای شدم، یه جور انسان دیگه، اینکه انسان قبلی خوب بود یا بد رو بهش کاری ندارم اما به نظر خودم حالا یه انسان کامل تر شدم ...بابت حضورت بابت بودنت بابت کمکت به بهتر شدنم بابت حضور آرامش بخشت بابت شادیهای که بهم میدی ازت متشکرم

محبوبه و مهدی

سلام دوستان گلم ، ممنون از عزیزانی که نظر داده بودند محبوبه به ما ایمل زد و تشکر کرد و بالاخره امروز محبوبه با مهدی آشتی کرد عکس بالا رو هم محبوبه برام فرستاد